یه روز صبح کلاس داشتم داداشم هم گفت منم تا یه جایی باهات میام. کار دارم
ما هم رفتیم و سوار ماشین شدیم از قضا یکی از این دخترا که تو آینه آرایشش رو چک میکنه عقب نشسته بود
داداش ما هم کل شب رو بدون پتو زیر کولر خوابیده بود و سرمای وحشتناکی خورده بود
شیشه عقب هم باز بود و باد شدیدی میزد.ما رفتیم عقب نشستیم.این دختره هی جلو عقب میرفت خودشو چک میکرد
داداشم یه دفه عطسه کرد آب بینیش اومد بیرون بعد باد خورد مستقیم رفت چسبید به لب دختره
دختره هم که رژ لب زده بوذ ......
من =))
دختره :(((((((((((((
داداشم o_o
خلاصه من و داداشم وسط راه پیاده شدیم و آسفالت گاز میزدیم!!!!
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
تبادل لینک رایگان
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
نظرسنجی
وبلاگ چطوره؟؟؟؟؟؟
آمار سایت